ه . محی الدين عربی حاتمی طائی اندلسی . از اولاد حاتم طائی است . در
اندلس تولد يافته اما ظاهرا بيشتر عمر خود را در مكه و سوريه گذرانده
است . شاگردان شيخ ابومدين مغربی اندلسی از عرفای قرن ششم است . سلسله
طريقتش با يك واسطه به شيخ عبدالقادر گيلانی سابق الذكر میرسد .
محی الدين كه احيانا به نام ابن العربی نيز خوانده میشود ، مسلما
بزرگترين عرفای اسلام است . نه پيش از او و نه بعد از او كسی به پايه او
نرسيده است . به همين جهت او را " شيخ اكبر " لقب دادهاند .
عرفان اسلامی از بدو ظهور قرن به قرن تكامل يافت . در هر قرنی - چنانكه
اشاره شد - عرفای بزرگی ظهور كردند و به عرفان تكامل بخشيدند و بر
سرمايهاش افزودند . اين تكامل تدريجی بود ولی در قرن هفتم به دست محی
الدين عربی " جهش " پيدا كرد و به نهايت كمال خود رسيد .
محی الدين عرفان را وارد مرحله جديدی كرد كه سابقه نداشت . بخش دوم
عرفان يعنی بخش علمی و نظری و فلسفی آن وسيله محی الدين پايه گذاری شد .
عرفای بعد از او عموما ريزه خوار سفره او هستند . محی الدين علاوه بر
اينكه عرفان را وارد مرحله جديدی كرد يكی از اعاجيب روزگار است .
انسانی است شگفت و به همين دليل اظهار عقيدههای متضادی دربارهاش شده
است .
برخی او را ولی كامل ، قطب الاقطاب میخوانند و بعضی ديگر تا حد كفر
تنزلش میدهند . گاهی مميت الدين و گاهی محی الدين اش میخوانند . صدر
المتألهين فيلسوف بزرگ و نابغه عظيم اسلامی نهايت احترام برای او قائل
است . محی الدين در ديده
او از بوعلی سينا و فارابی بسی عظيمتر است .
محی الدين بيش از دويست كتاب تأليف كرده است . بسياری از كتابهای
او و شايد همه كتابهايی كه نسخه آنها موجود است ( در حدود سی كتاب )
چاپ شده است . مهمترين كتابهای او يكی " فتوحات مكيه " است كه
كتابی است بسيار بزرگ و در حقيقت يك دائره المعارف عرفانی است .
ديگر كتاب فصوص الحكم است كه اگر چه كوچك است ولی دقيقترين و
عميقترين متن عرفانی است . شروح زياد بر آن نوشته شده است . در هر عصری
شايد دوسه نفر بيشتر پيدا نشده باشند كه قادر به فهم اين متن عميق باشند.
محی الدين در سال 638 در دمشق درگذشت و همانجا دفن شد . قبرش در شام
هم اكنون معروف است .
و . صدرالدين محمد قونوی . اهل قونيه ( تركيه ) و شاگرد و مريد و پسر
زن محی الدين عربی . با خواجه نصير الدين طوسی و مولوی رومی معاصر است .
بين او و خواجه نصير مكاتبات رد و بدل شده و مورد احترام خواجه بوده
است . ميان او و مولوی در قونيه كمال صفا و صميميت وجود داشته است .
قونوی امامت جماعت میكرده و مولوی به نماز او حاضر میشده است و ظاهرا
همچنانكه نقل شده مولوی شاگرد او بوده و عرفان محی الدينی را كه در
گفتههای مولوی منعكس است از او آموخته است . گويند روزی وارد محفل
قونوی شد . قونوی از مسند خود حركت كرد و آن را به مولوی داد كه بر آن
بنشيند . مولوی ننشست و گفت جواب خدا را چه بدهم كه بر جای تو تكيه
زنم ؟ قونوی مسند را به دور انداخت و گفت مسندی كه تو را
نشايد ما را نيز نشايد .
قونوی بهترين شارح افكار و انديشههای محی الدين است . شايد اگر او
نبود محی الدين قابل درك نبود . مولوی وسيله قونوی با مكتب محی الدين
آشنا شد . اينكه گفته میشود مولوی شاگرد قونوی بوده است ظاهرا مربوط به
اخذ افكار و انديشههای محی الدين است . انديشههای محی الدين در مثنوی و
در ديوان شمس منعكس است . كتابهای قونوی از كتب درسی حوزههای فلسفه و
عرفان اسلامی در شش قرن اخير است .
كتابهای معروف قونوی عبارت است از : مفتاح الغيب ، نصوص ، فكوك .
قونوی در سال 672 ( سال فوت مولوی و خواجه نصيرالدين طوسی ) و يا سال
673 در گذشته است .
ز . مولانا جلال الدين محمد بلخی رومی معروف به مولوی صاحب كتاب جهانی
" مثنوی " . از بزرگترين عرفای اسلام و از نوابغ جهان است . نسبش به
ابوبكر میرسد . مثنوی او دريائی است از حكمت و معرفت و نكات دقيق
معرفة الروحی و اجتماعی و عرفانی . در رديف شعرای طراز اول ايران است .
مولوی اصلا اهل بلخ است . در كودكی همراه پدرش از بلخ خارج شد . پدرش
او را با خود به زيارت بيت الله برد . با شيخ فريدالدين عطار در
نيشابور ملاقات كرد .
پس از مراجعت از مكه همراه پدر به قونيه رفت و آنجا رحل اقامت
افكند . مولوی در ابتدا مردی بود عالم و مانند علمای ديگر همطراز خود به
تدريس اشتغال داشت و محترمانه میزيست تا آنكه با شمس تبريزی عارف
معروف برخورد ، سخت مجذوب او گرديد و ترك همه چيز كرد .
ديوان غزلش به نام شمس است . در " مثنوی " مكرر با سوز و گداز از
او ياد كرده است . مولوی در سال 672 در گذشته است .
ح . فخرالدين عراقی همدانی شاعر و غزلسرای معروف . شاگرد صدرالدين
قونوی و مريد و دستپرورده شهاب الدين سهروردی سابق الذكر است . در سال
688 در گذشته است .
عرفای قرن هشتم
الف . علاء الدوله سمنانی . نخست شغل ديوانی داشت ، كناره گرفت و در
سلك عرفا در آمده و تمام ثروت خود را در راه خدا داد . كتب زيادی
تأليف كرده است . در عرفان نظری عقائد خاص دارد كه در كتب مهم عرفان
طرح میشود . در سال 736 در گذشته است . خواجوی كرمانی شاعر معروف از
مريدان او بوده و در وصفش گفته است :
هر كوبه ره علی عمرانی شد |
چون خضر به سرچشمه حيوانی شد |
از وسوسه عادت شيطان وارست |
مانند علا دوله سمنانی شد |
ب . عبدالرزاق كاشانی . از محققين عرفای اين قرن است . فصوص محی
الدين و منازل السايرين خواجه عبدالله را شرح كرده است و هر دو چاپ شده
و مورد مراجعه اهل تحقيق است .
بنا به نقل صاحب " روضات الجنات " در ذيل احوال شيخ عبد الرزاق
لاهيجی ، شهيد ثانی از عبدالرزاق كاشانی ثناء بليغ كرده
است . بين او و علاء الدوله سمنانی در مسائل نظری عرفان كه وسيله محی
الدين طرح شده است مباحثات و مشاجراتی بوده است . وی در سال 735 در
گذشته است .
ج . خواجه حافظ شيرازی . حافظ ، علی رغم شهرت جهانيش تاريخ زندگيش
چندان روشن نيست . قدر مسلم اين است كه مردی عالم و عارف و حافظ و
مفسر قرآن كريم بوده است . خود مكرر به اين معنی اشاره كرده است :
نديدم خوشتر از شعر تو حافظ |
به قرآنی كه اندر سينه داری |
عشقت رسد به فرياد گر خود بسان حافظ قرآن زبر بخوانی با چارده
روايت
ز حافظان جهان كس چوبنده جمع نكرد |
لطائف حكمی با نكات قرآنی |
با اينكه اينهمه در اشعار خود از پير طريقت و مرشد سخن گفته است
معلوم نيست كه مرشد و مربی خود او كی بوده است . اشعار حافظ در اوج
عرفان است و كمتر كسی قادر است لطائف عرفانی او را درك كند . همه
عرفانی كه بعد از او آمدهاند اعتراف دارند كه او مقامات عاليه عرفانی
را عملا طی كرده است .
برخی از بزرگان بر برخی از بيتهای حافظ شرح نوشتهاند ، مثلا محقق جلال
الدين دوانی ، فيلسوف معروف قرن نهم هجری رسالهای در شرح اين بيت :
پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت |
آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد |
تأليف كرده است .
حافظ در سال 791 در گذشته است ( 1 ) .
د . شيخ محمود شبستری آفريننده منظومه عرفانی بسيار عالی موسوم به ة
گلشن راز " . اين منظومه يكی از كتب عرفانی بسيار عالی به شمار میآيد و
نام سراينده خويش را جاويد ساخته است . شرحهای زيادی بر آن نوشته شده
است . شايد از همه بهتر شرح شيخ محمد لاهيجی است كه چاپ شده و در
دسترس است . مرگ شبستری در حدود سال 720 واقع شده است .
ه . سيد حيدر آملی . يكی از محققين عرفا است . كتابی دارد به نام ة
جامع الاسرار " كه از كتب دقيق عرفان نظری محی الدينی است و اخيرا به
نحو شايستهای چاپ شده است . كتاب ديگر او " نص النصوص " در شرح ة
فصوص " است . وی معاصر فخرالمحققين حلی فقيه معروف است . سال وفاتش
دقيقا معلوم نيست .
و . عبدالكريم جيلی صاحب كتاب معروف " الانسان الكامل " . بحث ة
انسان كامل " به شكل نظری اولين بار وسيله محی الدين عربی طرح شده و بعد
مقام مهمی در عرفان اسلامی يافت .
پاورقی :
. 1 حافظ در حال حاضر محبوبترين چهره شعرای فارسی زبان در ايران است
. ماترياليستهای فرصت طلب سعی كردهاند از حافظ نيز چهرهای ماترياليست
و لااقل شكاك بسازند و از محبوبيت او در راه اهداف ماترياليستی خود سود
جويند . ما در مقدمه چاپ هشتم " علل گرايش به ماديگری " درباره حافظ
نيز مانند " حلاج " از اين نظر بحث كردهايم .
صدر الدين قونوی شاگرد و مريد محی الدين در كتاب " مفتاح الغيب ة
فصل مشبعی در اين زمينه بحث كرده است . تا آنجا كه اطلاع داريم دو نفر
از عرفا كتاب مستقل به اين نام تأليف كردهاند . يكی عزيزالدين نسفی از
عرفای نيمه دوم قرن هفتم ، و ديگر همين عبدالكريم جيلی ، و هر دو به اين
نام چاپ شده است . جيلی در سال 805 در 38 سالگی در گذشته است . بر ما
روشن نيست كه عبدالكريم ، اهل جيل بغداد بوده يا اهل جيلان ( گيلان ) .
عرفای قرن نهم
الف . شاه نعمت الله ولی . اين مرد نسب به علی عليهالسلام میبرد و از
معاريف و مشاهير عرفان و صوفيه است . سلسله نعمة الهی در عصر حاضر از
معروفترين سلسله تصوف است . قبرش در ماهان كرمان مزار صوفيان است .
گويند 95 سال عمر كرد و در سال 820 يا 827 يا 834 درگذشت . اكثر عمرش
در قرن هشتم گذشته و با حافظ شيرازی ملاقات داشته است . اشعار زيادی در
عرفان از او باقی است .
ب . صائن الدين علی تركه اصفهانی . از محققين عرفا است . در عرفان
نظری محی الدينی يد طولا داشته است . كتاب " تمهيد القواعد " وی كه
اكنون در دست است و چاپ شده است دليل تبحر او در عرفان است و مورد
استفاده و استناد محققين بعد از وی است .
ج . محمد بن حمزه فناری رومی . از علمای كشور عثمانی است . مردی جامع
بوده است و كتب زياد تأليف كرده است . شهرت او به
عرفان به واسطه كتاب " مصباح الانس " وی است كه شرح كتاب " مفتاح
الغيب " صدر الدين قونی است .
شرح كردن كتب محی الدين عربی و يا صدر الدين قونوی كار هر كسی نيست .
فناری اين كار را كرده است و محققين عرفان كه پس از وی آمدهاند ارزش
اين شرح را تأييد كردهاند .
اين كتاب در تهران با چاپ سنگی با حواشی مرحوم آقاميرزا هاشم رشتی از
عرفای محقق صد ساله اخير چاپ شده است . متأسفانه به علت بدی چاپ
مقداری از حواشی مرحوم آقا ميرزا هاشم غير مقرو است .
د . شمس الدين محمد لاهيجی نور بخشی شارح " گلشن راز " محمود شبستری
. معاصر مير صدرالدين دشتكی و علامه دوانی بوده و در شيراز میزيسته است و
مطابق آنچه قاضی نور الله در " مجالس المؤمنين " نوشته است صدر الدين
دشتكی و علامه دوانی كه هر دو از حكمای برجسته عصر خود بودند نهايت
احترام و تجليل از وی میكردهاند .
وی مريد سيد محمد نوربخش بوده و سيد محمد نور بخش شاگرد ابن فهد حلی
بوده كه ذكرش در تاريخچه فقها خواهد آمد . لاهيجی در شرح گلشن راز صفحه
698 سلسله فقر خود را كه از سيد محمد نور بخش شروع و به معروف كرخی
میرسد و سپس به حضرت امام رضا عليهالسلام و ائمه پيشين تا حضرت رسول
صلی الله عليه و آله و سلم منتهی میشود ، ذكر میكند و نام اين سلسله را
" سلسله الذهب " مینهد .
شهرت بيشتر لاهيجی به واسطه همان شرح گلشن راز است
كه از متون عالی عرفان به شمار میرود . لاهيجی به طوری كه در مقدمه كتابش
مینويسد در سال 877 آغاز به تأليف كرده است . تاريخ دقيق وفاتش معلوم
نيست ، ظاهرا قبل از سال 900 بوده است .
ه . نورالدين عبدالرحمن جامی . عرب نژاد است و نسب به محمد بن حسن
شيبانی فقيه معروف قرن دوم هجری میبرد . جامی شاعری توانا بوده است .
او را آخرين شاعر بزرگ عرفانی زبان فارسی میدانند .
در ابتدا " دشتی " تخلص میكرده است ، ولی چون در ولايت جام از
توابع مشهد متولد شده و مريد احمد جامی ( ژنده پيل ) هم بوده است ،
تغيير تخلص داده و به جامی متخلص شده است . میگويد :
مولدم جام و رشحه قلمم |
جرعه جام شيخ الاسلامی است ( 1 ) |
زين سبب در جريده اشعار |
به دو معنی تخلصم جامی است |
جامی در رشتههای مختلف : نحو ، صرف ، فقه ، اصول ، منطق ، فلسفه ،
عرفان تحصيلات عالی داشته و كتب زيادی تأليف كرده است . از آنجمله
است شرح فصوص الحكم محی الدين ، شرح لمعات فخرالدين عراقی ، شرح تائيه
ابن فارض ، شرح قصيده برده در مدح حضرت رسول ( ص ) ، شرح قصيده ميميه
فرزدق در مدح حضرت علی بن الحسين ( ع ) ، لوايح ، بهارستان كه به روش
گلستان سعدی است ، نفحات الانس در شرح احوال عرفا .
پاورقی :
. 1 احمد جامی ، شيخ الاسلام لقب داشته است .
جامی مريد طريقتی بهاء الدين نقشبند مؤسس طريقه نقشبنديه است ، ولی
همچنانكه محمد لاهيجی با اينكه مريد طريقتی سيد محمد نوربخش بوده است ،
شخصيت فرهنگی تاريخيش بيش از او است جامی نيز با اينكه از اتباع بهاء
الدين نقشبند شمرده میشود ، شخصيت فرهنگی و تاريخيش به درجاتی بيش از
بهاء الدين نقشبند است . لهذا ما كه در اين تاريخچه مختصری نظر به جنبه
فرهنگی عرفان داريم نه جنبه طريقتی آن ، محمد لاهيجی و عبدالرحمن جامی را
اختصاص به ذكر داديم . جامی در سال 898 در 81 سالگی درگذشته است .
اين بود تاريخچه مختصر عرفان از آغاز تا پايان قرن نهم . از اين به بعد
، به نظر ما عرفان شكل و وضع ديگری پيدا میكند . تا اين تاريخ شخصيتهای
علمی و فرهنگی عرفانی همه جزء سلاسل رسمی تصوفند ، و اقطاب صوفيه
شخصيتهای بزرگ فرهنگی عرفان محسوب میشوند و آثار بزرگ عرفانی از آنها
است . از اين به بعد شكل و وضع ديگری پيدا میشود .
اولا ديگر اقطاب متصوفه همه يا غالبا آن برجستگی علمی و فرهنگی كه
پيشينيان داشتهاند ندارند . شايد بشود گفت كه تصوف رسمی از اين به بعد
بيشتر غرق آداب و ظواهر و احيانا بدعتهائی كه ايجاد كرده است میشود .
ثانيا عدهای كه داخل در هيچيك از سلاسل تصوف نيستند ، در عرفان نظری
محی الدينی متخصص میشوند كه در ميان متصوفه رسمی نظير آنها پيدا نمیشود.
مثلا صدر المتألهين شيرازی متوفا در سال 1050 و شاگردش فيض كاشانی
متوفا در 1091 و شاگرد شاگردش قاضی سعيد قمی متوفا در 1103 آگاهيشان از
عرفان نظری محی الدينی بيش از اقطاب زمان خودش بوده است با اينكه جزء
هيچيك از سلاسل تصوف نبودهاند . اين جريان تا زمان ما ادامه داشته است
. مثلا مرحوم آقا محمد رضا حكيم قمشهای و مرحوم آقا ميرزا هاشم رشتی از
علما و حكماء صد ساله اخير ، متخصص در عرفان نظريند بدون آنكه خود عملا
جزء سلاسل متصوفه باشند .
به طور كلی از زمان محی الدين و صدر الدين قونوی كه عرفان نظری پايه
گذاری شد و عرفان شكل فلسفی به خود گرفت بذر اين جريان پاشيده شد . مثلا
محمد بن حمزه فناری سابق الذكر شايد از اين گروه باشد . ولی از قرن دهم
به بعد اين وضع يعنی پديد آمدن قشری متخصص در عرفان نظری كه يا اصلا اهل
عرفان عملی و سير و سلوك نبودهاند و يا اگر بودهاند و غالبا كم و بيش
بودهاند از سلاسل صوفيه رسمی بركنار بودهاند ، كاملا مشخص است .
ثالثا از قرن دهم به بعد ما در جهان شيعه به افراد و گروههايی
برمیخوريم كه اهل سير و سلوك و عرفان عملی بودهاند و مقامات عرفانی را
به بهترين وجه طی كردهاند بدون آنكه در يكی از سلاسل رسمی عرفان و تصوف
وارد باشند و بلكه اعتنائی به آنها نداشته و آنها را كلا يا بعضا تخطئه
میكردهاند . از خصوصيات اين گروه كه ضمنا اهل فقاهت هم بودهاند و فاق و
انطباق كامل ميان آداب سلوك و آداب فقه است . اين جريان نيز
تاريخچهای دارد كه فعلا مجال آن نيست .
نظرات شما عزیزان: